کد مطلب:211408 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:110

خواب امام رضا
فرمود ای پسر ذبیان دیشب در خواب دیدم نردبانی از برای من نصب كرده اند كه صد پله داشت و من از تمام پله های آن بالا رفتم تا به آخر آن رسیدم سهل می گوید گفتم ای مولای من اهنتك بطول العمر یعنی تو را به طول عمر تهنیت می گویم شاید عمر شما به صد سال برسد فرمود هر چه خدا بخواهد می شود اما چون بالای آن رسیدم قبه ای سبز دیدم كه از غایت صفا بیرونش مانند درونش روشن بود و دیدم جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آن قبه نشسته و طرف راست و چپش دو جوان خوبروئی نشسته اند و مردی با كمال زیبائی پیش روی او بود و قصیده می خواند كه اولش این است.



لام عمرو باللوی مربع

طامته اعلامها بلقع



چون چشم جدم رسول خدا بر من افتاد فرمود مرحبا به تو ای علی بن موسی الرضا سلام كن بر پدرت علی من سلام كردم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود بر سیدان شباب اهل الجنة هم سلام كن به آنها نیز سلام كردم آنگاه فرمود بر شاعر ما سلام كن این سید اسماعیل حمیری مادح ما در دنیا بود سلام كردم و نشستم و سپس رو به او كرد فرمود بخوان قصیده ات را سید حمیری شروع به خواندن قصیده كرد - و رسول خدا گریست و چون به این رسید



و رایة یقدمها حیدر

و وجهه كالشمس اذ تطلع



رسول خدا و فاطمه زهرا (س) هر دو به گریه افتادند و همه آنان كه در خدمت او بودند بگریستند و چون این بیت را خواند



قالوا له لو شئت اعلمتنا

الی من الغابة و المفزع



پیغمبر خدا دو دست خود را بلند كرد گفت بار پروردگارا تو شاهدی بر من و این مردم كه من ابلاغ ولایت او را كردم و گفتم غایت و مفزع علی بن ابیطالب علیه السلام است و اشاره به جدم



[ صفحه 253]



علی بن ابیطالب علیه السلام نمود كه مقابل او نشسته بود.

آنگاه امام رضا علیه السلام فرمود چون سید اسماعیل حمیری از خواندن قصیده فارغ گردید رسول خدا به جانب من التفات كرد فرمود این قصیده را حفظ كن و شیعیان ما را به حفظ این قصیده توصیه كن و خبر ده مرا هر كه حفظ كند این قصیده را و مداومت بر خواندن آن نماید من ضامن می شوم برای او بهشت را و سید آنقدر مكرر خواند كه من حفظ كردم.